به گزارش نماینده ؛ این سخنان باعث شد تا خانه شاعران نشست خبری تشکیل دهد و به فرافکنی بپردازد. البته واکنش این طیف به همان نشست خبری محدود نشد و آن افراد در گفتگوها و یادداشتهای مختلف خود تهمتها و توهینهای گوناگونی را نثار قزوه کردند و تلاش کردند با سیاسی جلوه دادن سخنان قزوه مسئله اصلی را گم کنند.
قزوه امروز با قرار دادن یادداشتی بر روی وبلاگ خود به گوشهای از ناجوانمردیهای صورت گرفته توسط آنها در این چند روز اشاره کرده و در نهایت همان دو سوال صنفی خود را بار دیگر تکرار کرده است. دو سوالی که کاملاً قابل تامل است و جواب دادن به آنها چندان نیازی به داد و بیدا ندارد، البته اگر جوابی وجود داشته باشد.
البته اگرچه این سوالها تازه نیست و مدتهاست درباره خانه شاعران وجود دارد اما هنوز پاسخی نیافته است. البته بغیر از سال ۸۳ که وقتی انتقاد از خانه شاعران بالا گرفته بود، خانم راکعی اینچنین جواب داده بود: «آنهایی که در این زمینه اظهارنظر کردهاند، از قیافه هایشان معلوم است(!) همه اینها از ورشکستگان ادبی هستند. من همه را لب چشمه میبرم و تشنه بر میگردانم! ما (مسئولان خانه شاعران ایران) بیشتر از اینها که میگویند، پول گرفتهایم! در این مورد هم با هیچ کس حرفی نمیزنیم!»
بنابراین شاید انتظار علیرضا قزوه و تعداد زیادی از شاعران برای پاسخگویی مدیران خانه شاعران چندان منطقی نباشد!
متن کامل یادداشت قزوه را در ادامه میخوانید:
۱
این است رسم جوانمردی؟
به دوستانم پیغام و پسغام داده اند که بیا جلو ما هم هستیم به حوزه هم می آییم و مومنی هم باشد. به دوستانم گفتم هر حرفی دارند بنویسند. به تلفن ها اعتماد ندارم. سه نفرشان تلفن زدند و در مجموع شش بار با من سخن گفتند و هر شش بار خودشان زنگ زدند و برداشتند در مصاحبه مطبوعاتی شان نوشتند قزوه در تماسی که با ما داشت... هی انصاف تان را شکر... اینطوری می خواهید لوطی و جوانمرد باشید؟
گفتم بفرمایید به آقایان که: برو این دام بر مرغ دگر نه. من با شما صحبتی ندارم. همه ی جوانمردی تان را در مصاحبه مطبوعاتی تان دیدم. همه سخنان برحق تان را و فحش ها و فضیحت هایتان را در صفحات فیس بوک تان خواندم. دیدم که به بهای دفاع از خودتان بیست و هشت شاعر جوان را قربانی کردید. من گفتم نامهای آنها را منتشر کنید؟ من گفتم نام آن شاعر عزیز درگذشته را به خاطر نداشتن سه میلیون پول بیمارستان منتشر کنید؟ آیا ایشان فرزندانی ندارند که با این عمل شما احساس خجالت کنند؟ این است رسم جوانمردی؟
مصاحبه مطبوعاتی گذاشتید فقط برای فحش دادن به من و رییس جمهور سابق. بیت مرا خواندید و حتی ایهام به این بزرگی را نفهمیدید که این شعر یک طنز بود و کنایه ای به آن دولت داشت. لااقل به تیمسار و استوار که از درجات نظامی است دقت می کردید:
شکر خدا که تیمساران پشت و پناه مردمان اند
شکر خدا که استوار است دولت ...
بسیاری از سخنان و افاضات شما در آن مصاحبه مطبوعاتی که می توانست جنبه روشنگری داشته باشد جنبه حقوقی پیدا کرده است. بیش از بیست نکته حقوقی و اتهام تنها در همین گفتگوی شماست. خواستید برایتان می نویسم و یا در همان محکمه ای که برپا می کنید ارائه خواهم کرد. به قول آن مرد من سرهنگ نیستم من حقوقدانم. شاید دوستان از یاد برده اند که من هم بیست و چهار سال قبل مدرک قضاوتم را دریافت کرده ام و در طول پنج سال کمی تا قسمتی آیین دادرسی و رسم دادخواهی هم خوانده ام.
***
۲
اتفاقا زم مرا تایید کرد
دیدم برداشته اند خبرگزاری هایی در خط شما نوشته اند آقای زم حرفهای فلانی را تایید نکرد. من گفته بودم که حاج آقای زم گفته بود برو این خانه را بگیر و به همراه آنها آن را اداره کن. این درست در زمانی بود که من مدیر ادبی فرهنگسراها بودم و این خانه هم زیر نظر شهرداری بود و جناب زم هم رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران. عین صحبت های من و حاج آقا را بخوانید و مقایسه کنید با آن تیتر . ایشان اولا گفته اند که من و آقای قزوه کی اهل بگیر و ببند بوده ایم. باز در ادامه ایشان اشاره کرده اند که ایجاد انشقاق نباید بشود و حرف مرا تایید کرده اند و گفته اند که برو با آنها در یک جبهه کار کن. آیا این تیتر بی انصافی محض نیست که نوشته اید آقای زم حرف قزوه را تایید نکرد. به هر حال ایشان زنده اند و من هم زنده . به نظرم توضیح ایشان توضیحی جوانمردانه و صد البته رندانه بود که نخواست موجب افتراق شود .
**
۳
تکرار همان دو پرسش قبلی
سخن اصلی دریغا که فراموش شد و انگار شیوه ی این بزرگواران همیشه در این بوده که بحث را منحرف کنند مثلا با کشاندن پای بچه های سلمان و یا شخص رییس جمهور سابق به این بحث تا از پاسخ جدی به سوال های من و دیگر شاعران فرار کنند.
تمام آن سوال هایم را در همین دو سوال کوتاه خلاصه می کنم و شما به جای حاشیه رفتن و حاشیه نگاری همین دو را پاسخ بگویید :
۱- آیا انجمن شاعران ایران یک تشکل عمومی است یا خصوصی؟ اگر عمومی هستید گزارشی از بودجه هایی که گرفته اید به شاعران بدهید که بودجه های گرفته شده از شهرداری و ارشاد و ... را صرف چه کرده اید و اگر دارایی ای دارید - مثلا دو دهنه مغازه در روبروی دانشگاه و ... آیا این دارایی متعلق به همه شاعران است یا نیست؟ به هر حال اگر عمومی باشد باید دارایی آن هم متعلق به عموم باشد ضمن آن که شما با آرای همه ی شاعران انتخاب شده اید یا این انتخابی فرمالیته و در یک حلقه ی محدود بوده؟
۲- اگر می فرمایید ما تشکل خصوصی هستیم چرا خود را در نامه نگاری ها و گرفتن بودجه و اموال به عنوان نماینده تمام شاعران معرفی می کنید؟ و چرا نام تمام شاعران ایران را بر خود گذاشته اید؟ ضمن آن که اگر خصوصی هستید در خانه ی شهرداری و اموال عمومی چه می کنید؟ آیا تنها شما و تشکل کوچک شما این استحقاق را دارد که در یک خانه ی بزرگ متعلق به شهرداری و بیت المال ساکن شود ؟
***
من بارها قبلا هم این اعتراض ها را کرده ام و شما هر بار به جای پاسخ دادن تلاش کرده اید با نامه نگاری و استفاده از قدرت تان در دولت های قبلی من و دوستان معترض دیگر را توبیخ و یا حتی از شغل برکنار کنید. نامه نگاری هایتان با رییس سابق سازمان مدیریت و حراست سابق آنجا برای توبیخ کردن اداری یکی از معترضان به شما هنوز موجود است. در صورتی که در مصاحبه تان گفتید ما فقط از بازرسی خواستیم که بیایند و ببینند و اقدامی نکردیم.
***
۴
شما که حر باشی برای هفت پشت مان کافی ست
یکی از این بزرگان مرا دعوت کرده است که جبهه ام را عوض کنم و به سمت حری بیایم که در فیس بوک دستبند سبز دارد و لابد سطل آشغال آتش می زند. شما همان حر باشید برای هفت پشت ما کافی ست سردار! قربان وفایت. ما عضو فیس بوک نیستیم و لایک کردن یادمان رفته. بگذار ما همان کوفیان تماشاگر باشیم.
***
دعوای من با شما دعوایی شخصی نیست. یک دعوای اعتقادی ست. هیچ ربطی هم به اداره ای که من در آن کار می کنم ندارد. این نامه را هم در ساعتی غیر از ساعت اداری می نویسم. هرگز برای خودم و همفکرانم هم از طرح این سوال حتی تصور منفعت و سود هم ندارم چرا که معتقدم باورها قابل خرید و فروش نیستند.
من تنها گزارشی از وضعیت دردناک خانه شاعران به جامعه یا همان مردم شما داده ام. همیشه دلم به درد آمده وقتی دیده ام شاعری جوان و از گرد راه رسیده به یکی از پیشکسوتان و شاعران بزرگ و محبوب وطنم که شعرهای زیبایی هم برای انقلاب و امام گفته توهین می کند و به او لقب دلقک می دهد. شاید تنها جرم آن شاعر همراهی نکردن با شما و همدلی کردن با بچه های انقلاب باشد.
دلم می سوزد وقتی می بینم بچه های این و آن را مثل گوشت قربانی سپر اهداف خود کرده اید و در پشت نام ها پنهان شده اید.
دلم می سوزد وقتی می بینم بچه های درد کشیده انقلاب که خیلی شان حتی خانه ای ندارند و به مراتب از تمام شما شاعرترند در لیست شما جایی ندارند چون به دیدار حضرت آقا می روند و شعر دفاع از انقلاب می سرایند اما کسانی که به آرمان های انقلاب توهین می کنند هر روز به شما نزدیک و نزدیک تر می شوند.
دلم می سوزد وقتی می گویم قیصر و سلمان و حسینی شاعر انقلاب اند و شما می گویید دارند سید و قیصر و سلمان را مصادره می کنند. مگر شما چقدر با انقلاب در این چند سال فاصله گرفته اید که قیصر و سید و سلمان را حتی شاعر انقلاب نمی دانید و عنوان شاعر انقلاب را برای اینها وهن می دانید .
دلم می سوزد ببینم دوستانی که خودشان از نهادهای حکومتی ارتزاق کرده اند پز روشنفکر بودن می دهند و با لذتی وصف نشدنی بچه های جوان و انقلابی مردم را هم دعوت به بی خطی و بی تفاوتی می کنند.
دلم می سوزد وقتی می بینم کسانی که در این همه سال صدایی نداشتند و تنها به مدد سیمایشان و به مدد رسانه ها به شهرتی نسبی رسیده اند با آن همه حمایت دیروز و حتی امروزی نهادها و سازمان ها و با گرفتن خانه سازمانی و حمایت های جوراجور حالا تنها کارشان دشنام دادن به شاعرانی شده که در خط انقلاب و رهبری ثابت قدم ایستاده اند. اگر چه ما و نهادهایی چون حوزه هنری هرگز کاری به آنها نداشته ایم و در طول این همه سال حتی در مواردی از آنها دفاع هم کرده ایم ( که البته این روزها به جای تشکر با تمسخرشان هم در مصاحبه ها مواجه شده ایم) و نگران آنها هم بوده ایم چه در قضیه ی فتنه و چه بعد آن.
***
به دوستانم گفتم نیازی نمی بینم که کسی از من حمایت کند. به خودشان هم گفتم که تک و تنها هستم نه نیازی به یارکشی دارم نه جلسات هماهنگی و نه بیانیه جمع کردن و نه فیس بوک بازی و گدایی لایک. آنقدر حرف برای زدن دارم که آرزو دارم در محکمه ای که این دوستان برایم آماده می کنند همه آنها را بگویم. اگرچه فعلا نیازی به گفتن همه این حرفها نیست. لطفا به همان دو سوال من پاسخ بدهید. باقی بقایتان.
نظرات مخاطبان 0 1
۱۳۹۳-۰۲-۲۹ ۰۰:۵۷سید راشد احد 0 0